گفتم: چرا نزدی؟

متن مرتبط با «داستان» در سایت گفتم: چرا نزدی؟ نوشته شده است

عجیب است داستان آدمی که می‌داند ...

  • شهادت حضرت زهرا تسلیت باد عجیب است داستان آدمی که می‌داند بعد از مرگ او را بازخواست می‌کنند اما  بی‌خیال در یک زندگی آسوده روز را به معصیت می‌گذراند و شب آسوده همراه  شیفتگان رؤیاها به خواب می‌رود . شهید حسین بیدخ, ...ادامه مطلب

  • عابد و شیطان

  • در کتاب بحارالانوار از اصول کافى از حضرت صادق (ع ) نقل مى کند:  عابدى بود که همیشه سرگرم عبادت و بندگى و اطاعت حق را مى نمود به قدرى در عبادتش کوشا بود که شیطان هر کارى مى کرد که او را از عبادتهایش سست کند نتوانست آخرالامر نعره اى زد  بچه هایش اطرافش جمع شدند گفتندتو را چه شده که فریاد مى زنى ؟  گفت: از دست این عابد عاجز شده ام ، آیا شما راهى سراغ دارید؟ یکى از آن شیطانها  گفت :من او را وسوسه مى کنم که به شهوت آید و زنا کند شیطان گفت فایده اى ندارد، زیرا اصلا میل به زن در او  کشته شده ، دیگرى گفت از راه خوراکى هاى لذیذ او را مى فریبم تا به حرام خوارى و شراب کشیده شود و او راهلاک  کنم. گفت: این هم فایده اى ندارد زیرا در اثر ریاضت چند ساله شهوت خوراکى نیز در او کشته شده است . سوّمى گفت : از راه عبادت ! همان راهى که در آن است مى توانم او را گول بزنم .  شیطان گفت : آفرین مگر از راه تقدُّس کارى کنى . بالاخره نتیجه این دارالشورى این شد که خود همین شیطانک ماءموریت پیدا کرد  (در اغلب متدّینین از همین راه و نظائرش وارد مى شود)  شیطانک به صورت جوانى شد و آمد درِ صومعه عابد را زد، عابد آمد در صو,عابد و شیطان,داستان عابد و شیطان,حکایت عابد و شیطان ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها